کد مطلب:102465 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:299

پیامبر گرامی نمونه ی والای اخلاقی











پیامبر بزرگ اسلام (ص) نمونه ی والا و پرچم برافراشته و آموزگار دانای اخلاق انسانی است، چنان كه پروردگار درباره اش می گوید:

[صفحه 328]

(لقد كان لكم فی رسول الله اسوه حسنه لمن كان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذكر الله كثیرا) (الاحزاب / 21): شما در وجود و رفتار رسول خدا نمونه ای برازنده داشته اید برای كسی كه خدا و روز دیگر را امید می داشته است و خدا را بسیار یاد كرده است.

و امیرالمومنین درباره ی رسول خدا و آموزش اخلاق عالیه ی انسانی از وجود و عمل آن بزرگوار می گوید:

«و لقد كنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه، یرفع لی فی كل یوم من اخلاقه علما، و یامرنی بالاقتداء به» (نهج البلاغه / خطبه ی 192 القاصعه): من بی گمان از وی، مانند دنباله روی كره اسب از شیر گرفته به دنبال مادرش، از او پیروی می كرده ام، در هر روز پرچمی از اخلاق والای خود برای من برمی افراشت و در پیروی كردن از خود به من فرمان می داد.

نخستین آموزگار اخلاق والا به انسان، پروردگار است كه چون او را آفریده، به همه ی سرشت و طبیعت و راز او آگاهی دارد و چون می خواهد او را به سوی خود به حركت درآورد و به خود نزدیك گرداند، می داند كه چه راهی در پیش پایش گذارد و چگونه راه را به او بنماید.

دومین آموزگار اخلاق، آموزش دیده ی پروردگار، پیامبر بس بزرگوار است، كه از آموخته های خود به هر كس به اندازه ی گنجایش و شایستگی، فیض رسانیده است و بزرگترین و سزاوارترین شاگرد او علی (ع) است كه از شش سالگی در دامان پاك و مطهر تربیت و تعلیم رسول خدا (ص) پرورش یافته است و از سیزده سالگی رهنمودهای محمد (ص) را با آموزشهای قرآنی به هم آمیخته و همه ی آنها را با سراسر هستی خویش آموخته است، بنابراین جا دارد كه ما از آموزشهای والای اخلاقی آن آموزگار بزرگ تا آن جا كه می توانیم بهره گیریم، زیرا رهنمودهای حضرتش، رنگ هدایت الهی و عطر و بوی تعالیم نبوی دارد.

[صفحه 329]

اخلاق نظری و عملی- مطالعه ی نظری و فلسفی و دیدگاههای كلی احكام و افعال اخلاقی و مسائل ذهنی و درونی وابسته به خلق و خوی را، اخلاقی نظری و سلسله راهنمایی های عملی و احكامی كه باید در عمل به كار بسته شود، اخلاق عملی گویند. بنابراین، در این جا نخست برخی از احكام كلی و نظری اخلاق، از نهج البلاغه، آورده می شود، سپس رهنمودهای عملی امام:

«التقی رئیس الاخلاق»[1].

پرواداری سردار نیك رفتاری هاست.

تقی اسم است برای مصدر تقوی، یا می توان تقی را در دستور زبان فارسی، حاصل مصدر دانست.و و تقوی در صص 78 به بعد، بررسی و توضیح داده شد و در ضمن،وصف پرواپیشگان- كه به خطبه ی همام مشهور است- معنای تقوی از زبان امیرالمومنین نقل گردید.

در اینجا به پیوند میان پرواداری و نیك رفتاری می پردازیم.

ابن ابی الحدید می گوید[2]: «منظور از اخلاق در این سخن امیرالمومنین، اخلاق دینی است، زیرا اگر خویهای پسندیده ای مانند بخشش، دلیری، بردباری و عفت را، با فرض منتهی دانستن تكالیف عقلی و شرعی در نظری بگیریم، پرواداری سردار آنها نیست، بلكه ریاست پرواداری با اثبات تكلیف، به ویژه شرعی، بر آنها انجام گرفتنی است».

لیكن در فرهنگ اسلامی، اخلاق غیر شرعی و رفتار غیر دینی، در اندیشه نمی گنجد. حتی اگر بتوانیم مجتمعی را در نظر بگیریم كه رفتارش بر پایه ی دستورهای دینی نیست، باز هم، در چارچوب باورها و آیین های خاص خودش، به پرواپیشگی نیاز دارد و بدون آن، هیچ رفتار و خوی و كاری در آن مجتمع، به نتیجه ی درست و انسانی نمی رسد. اگر هم با سیاست بازی و فریب و نیرنگ و محاسبه ها و معیارهای این جهانی، موفقیتهایی ظاهری، در سیاست و اقتصاد و اجتماع و فرهنگ و دانش

[صفحه 330]

و تكنولوژی، به دست بیاورند سرانجام، همه ی آن پیروزی ها و دستاوردها، محكوم به شكست و نابودی خواهد بود.

بنابراین، هر رفتار و اخلاقی، به ویژه برای كسانی كه بر پایه ی آموزشهای دینی همه ی كارها و برنامه های زندگی خود را انجام می دهند و می ریزند، شایسته است و بایسته كه بر پایه ی پرواداری باشد.

در این جا چند نمونه از رهنمودهای قرآن را، درباره ی پرواپیشگی و پیوند آن با رفتارهای اخلاقی و پیامد آنها در زندگی روزانه، می آوریم تا مطلب روشنتر شود:

(و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوكل علی الله فهو حسبه...) (الطلاق / 2 و 3).

و هركس پروای خدای را پیشه كند خدا راه بیرون رفتنی برایش می گذارد و از جایی كه به حساب نمی آورد بدو روزی می رساند و هركس بر خدا توكل كند او را بسنده است.

اگرچه این آیات در سوره ی طلاق آمده است و در نگاه نخست، سفارشهایی و آموزشهایی فردی است، برای مرد و زنی كه گرفتار ناسازگاری و در جنگ و درگیری برای جدا شدن و یا نشدن از یكدیگر و دشواریهای پس از آن هستند و حقوق و وظایف هریك از آنان را گوشزد می كند. ولی همه ی رهنمودها و پیامهای قرآنی، هم جنبه ی فردی دارد و هم اجتماعی، هم ویژه ی یك امر معین است و هم دستوری همگانی در همه ی كارها، هم روشنگر راه یك فرد یا خانواده در تیرگی های زندگی روزانه است و هم چراغ تابان جاده ی ملتها و امتها در درازای تاریخ و پهنای جهان.

بنابراین هركس، چه در جایگاه خویشتن، یا خانواده و چه در جایگاه مسوولیت اجتماعی، بخواهد كاری انجام دهد كه با انجام آن در بن بست گرفتار می شود و آینده ی اقتصادی و سود و بهره ی مادی او ممكن است در خطر بیفتد، سزاوار

[صفحه 331]

است پروای خدا را پیشه كند، به جای سودها، به ارزشها بیندیشد و نگرشی بسیار گسترده و انسانی و هر دو جهانی دارا شود، خدا راه بیرون رفتن از بن بست را به روی او می گشاید و در زمینه ی مادی و معنوی، خرد و اندیشه، حال و آینده و از همه سمت، بدو روزیهایی می رساند كه در حساب تنگ و روزمره و سوداگرانه ی او درنمی آمد و پیش از آن نمی توانست، بدان راه و بهره دست یابد و حتی در اندیشه اش هم نمی گنجید. زیرا حسابهای ما تنها در چارچوب تنگ و كوتاه مدت شخص خود ماست و نگران آن هستیم كه اگر چیزی در حال حاضر از دست بدهیم، دیگر نتوانیم آن را به دست بیاوریم.

نكته ی بسیار آموزنده و اخلاقی دنباله ی آن «توكل» است. توكل در فرهنگ قرآنی، مفاهیم گسترده ای دارد. وكیل گرفتن یعنی انجام كاری را كه از عهده ی انسان برنمی آید، به دیگری كه شناخت و تجربه ی بیشتری از آن كار دارد، واگذار كند، تواكل بدان معنی است كه انسان وظیفه ی عینی را كه باید خود شخصا انجام دهد، به دیگران، بدون تعیین شخصی، واگذارد. این كار از زیر بار وظیفه شانه خالی كردن و نسبت به وظایف اجتماعی بی توجهی نشان دادن است. خصلتی است بسیار ناپسیند و پیامدی شوم دارد. توكل آن است كه انسان درباره ی وظیفه ای كه بر عهده دارد، نخست بیندیشد، به جنبه های گوناگون امر توجه كافی بكند، با دیگران به مشورت بپردازد و با در نظر گرفتن همه ی محاسبات باز هم به خود مغرور نشود و نپندارد كه با این كارها، نتیجه ای را كه می خواهد، بی هیچ تردیدی خواهد گرفت. بداند كه حسابهای بی شمار دیگری در جهان آفرینش و در اجتماع انسانی هست، كه از نظر انسان پنهان است، عواملی در جهان وجود دارد كه می تواند همه ی آن محاسبات را به هم بریزد، در اینجاست كه حتی به پیغمبرش هم دستور می دهد كه پس از مشورت و تصمیم نهایی را گرفتن بر خدا توكل كن[3] پس توكل كردن بر خدا، به معنای شانه از زیر بار مسوولیت خالی كردن و كار خود را به دیگری واگذاردن و هیچ تلاشی و كوششی از خود بذل كردن، نیست، بلكه در راستای همان پرواپیشگی و ایمان داشتن به سنت و

[صفحه 332]

مشیت الهی است، تنها به سود نیندیشیدن و به دنبال ارزشها بودن است، «فهو حسبه» یعنی در نتیجه ی چنین اندیشه و عمل و باوری، خدا همه ی كمبودها را از میان برمی دارد.

(و من یتق الله یجعل له من امره یسرا. ذلك امر الله انزله الیكم و من یتق الله یكفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا) (الطلاق / 4 و 5).

و هركس پروای خدای در پیش گیرد از امر خود آسانی و سهولت را فراراه او می گذارد. این فرمان خداست كه به سوی شما فروفرستاده است. و هركس خدای را پروا گیرد بدیهایش را از او می زداید و پاداشی بزرگ برای او در نظر می گیرد.

این دو آیه نیز، در همان سوره و به دنبال همان رهنمودهاست و با تاكید بر تقوای خدا داشتن و امر خدا را نشان دادن.

كسی كه در زندگی، با دشواری چاره ناپذیری روبه روست و چاره ی آن را تنها در زیان دیگران می بیند و می پندارد، اگر راضی به آسودگی و سود خویش و دشواری و زیان دیگران نشود، پروای خدا را در پیش گرفته به فرمان او گردن نهاده است. خدا در حسابهای آفرینش و مشیت و امر قانونمند خود، راه آسان بیرون رفتن از تنگناها را به روی او می گشاید

این گشایش كه به دنبال پرواپیشگی بهره ی چنین كسی می شود، در نتیجه ی اجرای احكام و حدودی است كه، به وسیله ی پیامبر، به سوی مردم فروفرستاده است، اگرچه به ظاره و در عرف و آداب اجتماع به زیان شخص به نظر رسد.

و هركس با اجتناب از گناهان و نافرمانی های پروردگار خدای را پرواگیرد و برابر با دستور او كه فروفرستاده رفتار كند، بدیهایش زدوده گردد، زیرا تقوی اثر سازنده و زداینده دارد. هم می سازد و تكامل می بخشد و هم می پیراید و آلودگیها و ناپاكیهای گذشته را می زداید. و پاداشی بزرگ از پروردگار، در این جهان و آن جهان، نصیب پروادار می شود.

[صفحه 333]

چنان كه گفته شد[4]، پرواپیشگی، آگاه بودن و عمل كردن شایسته و به جا برابر با آن آگاهی است، بنابراین تعریف، پیوند میان تقوی و اخلاق را بدین شرح می توان دانست:

اخلاق همه ی اندیشه ها، گفته ها، رفتارها، جهت گیری ها، موضع گیری ها و اقدامات انسان است، اگر تمام این ها آگاهانه و به جا و شایسته انجام گیرند، تقوی بر اخلاق ریاست كرده است، زمام و مهار همه ی هستی انسان را در دست گرفته به سوی هدف و مقصد درستی كه شایسته و بایسته می باشد، برده است.


صفحه 328، 329، 330، 331، 332، 333.








    1. نهج البلاغه، ح 410.
    2. شرح نهج البلاغه 20/ 47.
    3. آل عمران / 159.
    4. نك به ص 76.